مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه
رضا با شنیدن صدای برادرش سرش را بلند کرد و در همان نگاه اول چهرهی ستاره را آشنا احساس کرد. کمی چشمانش را ریز کرد و به صورت گرد و چشمان بادامی و مشکی او نگاه کرد و این ترکیب را فورا به یاد آورد. ستاره خیلی تصنعی نگاه متعجبی به او انداخت و قدمهایش را به سوی او برداشت. در حالی که نوک انگشتش را به سمتش نشانه گرفته بود؛ نقش بازی کرد.
- وای شما... من از فریال جون خواستم آدرس یه پارچه فروشی خفن
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فریال واقعا توی بد شرایطی گیر افتاده😔 امیدوارم عطا یه ذره کوتاه بیاد... آیا ممکنه یه بعد دیگه از معینِ گوگولی ببینیم؟🤔 مسئله این است...
۵ ماه پیشPrya
00تولدت کلی مبارک گُل من💚🌹🫶واقعا چن روز نرسیدم گوشیمو چک کنم چه حالی میده۳تا پارتو پشت هم بخونی🥲😍معین چقد داره گوگولی تر میشهه بیشتر حرف میزنه حرکتای جدید میزنه🥹خوشم اومدولی بمیرم براش چقد تنهاس
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم پریا جون😍💚 خداروشکر که دوست داشتی و کیف کردی😍 واقعا خشم ش هم گوگولیه🙈
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 1-نمیدونم والا2-صد درصد آره میگفتم 😍3-میره خونه رو سر عطا خراب میکنه بعد خانه روسر پریسا خراب میکرد بعدم خونه روسر خانواده خودش دست فریال میگرفت و میرفت یه جای دور عاشقانه زندگی میکردن
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اینجوری که... بعد از فریال هیچی دیگه نمونده باقی/ اون رفته منو کاشته تو این باغ اقاقی😂😂😂
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00سوم مرسی که مراحل قانونیش هم میگی که امیدوار بشم دق نکنم 😁🙈ایشالله که بهم برسن عشقن دوتاشون عشق 😍عطا جونم یه کوچولو کوتاه بیا چی میشه ببین خودت جذبش شدی یکم چیزی نمیشه ها🤏😉
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خواهش میکنم جانا💚 اینجا همه چی در همه😂از هر دری حرف میزنیم و اطلاعات رد و بدل میشه😅 اون روزی که عطا بخواد اعتراف کنه نظرش درمورد معین چیه عید منه🥺💚
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00دوم تولدت کلی مبارکت باشه با یه روز تاخیر 🙈❤️امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگ برسی عزیزم 😍ایشالله 120 ساله بشی ❤️عاشقتم نویسنده مهربونم 💋❤️و خیلی خیلی دوست دارم از نزدیک بینمت 💋❤️💃💃💃💃🥳🥳🎂🎂🎂
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم برای تبریکت😍 شما که زحمت کشیدی برای من ادیت ساختی و تبریک گفتی💚💚 منم دوست دارم همهی مخاطبینم که دوستای من شدید رو ببینم🥺💚
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00خب خب ببخشید دوتا امتحان پشت سر هم داشتم اصلا وقت نکرده بودم بیام بخونم سه پارت عقب افتاده بودم تازه خوندم عالی بود خیلی چسبید چون پشت سر هم خوندم 😁🙈❤️💋
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خداروشکر که بهت چسبیده😍💚امیدوارم توی امتحاناتت موفق باشی مهربون جانم💚💚💚
۵ ماه پیشنسترن
00بیچاره فریال😔دیگه فک کنم راهیه بیمارستان شه انقد غصه خورد،بعدشم این عطاهم بیاد دخترشو تو وضع و حال ببینه اجازه بده باهم یکم آشنا بشن. جای گلشن و فرهاد خیلی خالیه دلم براشون تنگ شده
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی داره غصه می خوره😔💔 عطا همونطور که پارت قبلی گفت رفته اصفهان. حالا فکر کن بیاد معین رو هم کنار دخترش ببینه🙈فرهاد و گلشن پارت سه شنب ه میان😍
۵ ماه پیشپرنیا
00چه شرایط سختی واس این بنده خدا درست کرده این عطا برید دادگاه خودم میام قندو رو سرتون میسابم
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دیگه این تنها راهشه... مطمئنم دادگاه هم عاشق معین میشه و اجازه رو میده😅
۵ ماه پیشایل
001واقع سخته تصمیم گیری🥹۲حتمادر جریان میزاشتم۳بزنه ب سیم اخر😂نمیدونم واقعا چرا کامنت نمیزارن😒
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فکر کن گوگولی بزنه به سیم آخر😂😂
۵ ماه پیشایلما
10عطاخیلی سخت کرده قضیه روبیچاره فریال چه فشاری و تحمل میکنه🥲🥺اصلن نمیشه عطارو پیش بینی کردرضایت میده یانه 😑حالا یکی ستاره رو بگیره چه سواستفاده گر شده 🤣🤣سه تا بردارامینی چی میکشن ازدست مصطفی🤦 ♀️
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عطا رو منم نمیتونم راضی کنم😂 خیییلی یه دندهاس حرف هم حرف خودشه. متاسفانه هم حق داره☹️حالا ای کاش حداقل حق نداشت....
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا هم چی میکشن از دست مصطفی😔💔 من یکی مثل مصطفی رو در یک خانوادهای میشناسم کسی هم دوسش نداره
۵ ماه پیشمریم گلی
00فریال بنده خدا توی یه دوراهی سختی قرار گرفته و تصمیم گیری واقعا سخته ،فقط می تونم بگم امیدوارم عطا صلح جویانه کوتاه بیاد ،این حرفهای عطا رو هم به معین می گفتم ممنونم نویسنده جان
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
منم امیدوارم کوتاه باید.... ولی اگه کوتاه نیاد چی😭💔 خواهش میکنم عزیزم💚💚
۵ ماه پیشمهلا
00💜💜
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۵ ماه پیشآمینا
00مصطفی جات خالی ببینی داداشت از مرحله دست تو دست گذشته.مصطفی اگه این حرکات معین رو بشنوه نه اینکه ببینه ها ۳تا سکته میکنه باور کن.ولی من میگم دوسش داره واقعا میخواد چه اشکالی داره زودتراز موعدبغلش کرده
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره بابا چه اشکالی داره🙈💚آدمی مثل معین که نجیب و آقاست هیچم ایراد نداره😍🙈 مصطفی اگه بفهمه معین رو بیچاره میکنه با زهر حرفاش☹️
۵ ماه پیشآمینا
00۳.معین میگه مامان منم گفته راضی نیست تو رو ببینم ولی من نمیتونم تورو نبینم تو هم مثل من باش. خودم باباتو اوکی میکنم عشقِ قشنگم غصه نخور آب شدی این چندوقته من نگرانتم(اینارو معین میگه ها)😅کامنت بذار😡
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
معین براش مهم نبود😍 مشکل اینجاست که فریال احساسیه🥲
۵ ماه پیشآمینا
00۱.والا نمیدونم منم اگه گیر کرده بودم از هیچکدوم نمیتونستم دست بکشم.فقط عطا باید کوتاه بیاد راه دیگه ای نیست،شایدم بابای معین بیاد جلو عطا به نامزدی رضایت بده تا ببینه آخرش چی میشه۲.آره میگفتم
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه از همدیگه دست بکشن چی؟🤔
۵ ماه پیش
Prya
00۱بنظرم یکم زمان لازم داره فریال گناه داره درکش میکنم سختشه واقعا🤕۲قطعا میگفتم چون این موضوع به دو طرف مربوطه ب هرحال۳بنظرم عاقلانه تصمیم میگره ولی حالا شاید یه بُعددیگه ازش دیدیم یهو بزنه به سیم آخر